administration
/ædˌmɪnəˈstreɪʃn̩/

معنی

اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری
سایر معانی: علوم اداری، مدیران، فرمداران، اداره کنندگان، (اغلب با a بزرگ) دولت، دستگاه حکومت، زمان حکومت، (سوگند و تنبیه و مراسم دینی و دارو وغیره) اجرا، مدیریت، اداره (کردن)، کار ترازی، سرپرستی (اداره و غیره)، سوگند دادن، تقسیمات جزء وزارتخانه ها در شهرها
[صنعت] مدیریت - فعالیت هایی که به منظور تنظیم عمومی، هدایت و کنترل روابط یک سازمان صورت می پذیرد.
[حقوق] اداره، مدیریت، دولت، دستگاه اجرایی، قوه مجریه
[ریاضیات] امور اداری، مدیریت، دستگاه، اداره

دیکشنری

مدیریت
اسم
government, reign, administration, power, dominion, rajحکومت
performance, implementation, execution, administration, accomplishmentاجرا
policy, politics, diplomacy, administration, kingcraftسیاست
administrationوصایت
administrationادارهء کل
repeal, annulment, cancellation, administration, supersessionالغاء
purification, filtration, refinement, cleaning, settlement, administrationتصفیه
administrationفرمداری
administrationتقسیمات جزء وزارتخانهها در شهرها

ترجمه آنلاین

مدیریت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.