ماهرانه، زبر دستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زبردستی، مهارت، استادی
توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیق سایر معانی: قادر، دارای استطاعت، حق داشتن، قابل ... بودن، ماهر، چیره دست، ماهرانه، vi ,، vt : توانا ...
زیرک، ماهر، زبر دست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، تردست سایر معانی: سبکدست
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار سایر معانی: توانایی، قدرت، قابلیت، گنجایی، ظرفیت، گنجایش، جربزه، لیاقت، استعداد، عرضه، صلاحیت، قادر، ک ...
با استعداد، زیرک، زرنگ، چابک، معقول، با هوش، ناقلا، با خرد سایر معانی: گر بز، رند، زبر دست، بشول، هژیر، چست، زبل، مرد رند، نیرنگ باز، زرنگ (با تداعی منفی)، آب زیر کاه، رندانه، ماهرانه، زبردس ...
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده سایر معانی: دست و پا چلفتی، چلفتی، شلخته، لش، سر به هوا، بد ساخت، بی قواره، ناهنجار، زشت، حاکی از ناشیگری یا بد سلیقگی
خبره سایر معانی: (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد
تق تق، رخنه، شکاف، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترک، ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن سایر معانی: ترک خوردن، ترک برداشتن، ترک دار کردن یا شدن، ترک انداختن، کف ...
ماهر، زبر دست، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، استادانه، کاردان سایر معانی: چیره دست، کارامد، تردست، زبردستانه، چیره دستانه، ماهرانه، تردستانه
مهارت، عیاری، حیله سایر معانی: زبردستی، کاردانی
با تجربه، ورزیده، اموخته سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده