connoisseur
معنی
خبره
سایر معانی: (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد
سایر معانی: (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد
دیکشنری
خبره
اسم
expert, connoisseur, tasterخبره
ترجمه آنلاین
خبره
مترادف
adept ، aesthete ، aficionado ، appreciator ، arbiter ، bon vivant ، buff ، cognoscente ، critic ، devotee ، dilettante ، epicure ، expert ، fan ، freak ، gourmet ، judge ، maven ، nut ، one into ، savant ، specialist