معنی

تق تق، رخنه، شکاف، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترک، ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن
سایر معانی: ترک خوردن، ترک برداشتن، ترک دار کردن یا شدن، ترک انداختن، کفیدن، درز، زاو، سجاف، (صدای شکستن شیشه و ترکه و غیره) ترق، ترق کردن، صدای ترکیدن ایجاد کردن، صدای ترک خوردن یا شکستن ایجاد کردن، (در مورد صدا مثلا هنگام بلوغ یا سرماخوردگی) خشن وشکسته شدن یا کردن، دورگه شدن، کلفت شدن، دوبلو شدن، (عامیانه) در هم شکسته شدن (روحیه و غیره)، در هم شکستن، در هم کوبیدن، (با ضربه ی ناگهان و تند) زدن، (ناگهان) کوفتن، (رمز و غیره را) شکستن، گشودن، (عامیانه - به زور یا با کوشش) گشودن، باز کردن، (عامیانه) باز کردن و مصرف کردن (یا خوردن)، گشودن و خواندن، هنگام، آن، لحظه، (امریکا - خودمانی) کوشیدن، آزمودن، عالی، ماهر، زبردست، کارکشته، درزدار کردن، (در و پنجره) کمی باز کردن، شکستگی صدا، گرفتگی صدا، دوبلو شدن صدا، دورگه شدگی، (در مورد نفت و غیره) کراکینگ کردن، ملکول شکنی کردن (رجوع شود به: cracking)، (عامیانه) خود را قبولاندن، (بازرنگی یا کوشش) داخل شدن، (خودمانی) لطیفه، شوخی (زبانی)، جوک، لطیفه گفتن، جوک گفتن، (قدیمی - خودمانی) دزد خانه ها، سرقت از منازل، (خودمانی) هروئین خالص (به صورت کلوخه های ریز برای دود کردن)، ضربت، ترق تروق، شلاق را بصدا دراوردن، تولید صدای ناگهانی وبلندکردن
[عمران و معماری] ترک - شکاف - ترک برداشتن - ترکیدگی - شکستگی
[کامپیوتر] نقض ؛ تجاوز
[مهندسی گاز] ترک، شکاف، شکستن، ترکیدن اشکافبرداشتن
[نساجی] شکستن - ترک برداشتن
[ریاضیات] ترکیدگی، شکاف، ترک، نقص، پارگی
[کوه نوردی] شکاف سنگ - شکاف
[پلیمر] ترک

دیکشنری

ترک
اسم
crack, quit, stop, Turk, abandonment, fractureترک
gap, split, slot, fracture, notch, crackشکاف
breach, flaw, gap, crack, hole, chinkرخنه
rattle, clack, crack, brattleتق تق
crackکاف
crackترق و تروق
fission, crackانشقاق
فعل
crack, detonateترکانیدن
crackرا بصدا دراوردن
crackشکاف برداشتن
burst, pop, rupture, blow, explode, crackترکیدن
crackتق کردن
rattle, crackتق تق کردن

ترجمه آنلاین

کرک

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.