مطیع کردن، وادار به پذیرش کردن، (به زور) قبولاندن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرزنش کردن، عتاب کردن، گله کردن از، غرغر کردن سایر معانی: (با ملایمت) سرزنش کردن، نکوهیدن
پست کردن، خوار کردن، عیب دار کردن سایر معانی: خفیف کردن، کم ارج کردن، دون کردن، فرومایه کردن، مقام کسی را پایین بردن
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
با میخ پرچ بهم متصل کردن سایر معانی: (میله ی چوبی یا فلزی بدون سر که برای وصل کردن دو چیز به کار می رود) زبانه، میخ چوبی، میخ بی پرچ، هم بند، می پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد pin، dن ...
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر سایر معانی: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور م ...
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن سایر معانی: ریاضت کشیدن، نفس کشی کردن، کف نفس کردن، (برای تعالی بخشی روحی) جسم را خوار کردن، شرمنده کردن، شرمگین کردن، خجلت زده کردن، سرافکنده کردن ...
میخ چوبی، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، افسار کردن، بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، مراقبت کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن سایر معانی: پیشگام اعتصاب (کارگر مامور حمل شعا ...
برسمیت شناختن، تصدیق کردن، تشخیص دادن، شناختن، باز شناختن سایر معانی: واشناختن، بجا آوردن، قبول داشتن، قانونی دانستن، تایید کردن، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان کردن، قدردانی کردن، ارج نهادن، سپا ...
موشکافی کردن، مورد مداقه قرار دادن، بدقت بررسی کردن سایر معانی: (با دقت) نگریستن، وارسی کردن، پشت و روی چیزی را امتحان کردن، (دقیقا) معاینه کردن، خواندن، ژرف نگری کردن
پرتاب، تلاطم، انداختن، پرت کردن، بالا انداختن، دستخوش اواج شدن سایر معانی: (به این ور و آن ور یا بالا و پایین) بردن، تکان دادن، متلاطم کردن، جنباندن (با شدت)، جنبیدن، (کاشانی) لوشیدن، لول خو ...
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن سایر معانی: درست داشتن، درست داشت کردن، (درباره ی صحت چیزی) تحقیق کردن، به ثبوت رساندن ...