دفع، وازنش، تنفر، بیزاری، رد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حالت دفع، دفع شدنی
مکرر، تکراری سایر معانی: تکراری (به ویژه به طور ملالت آور)، بازانجامی، پی درپی، دمگیر
تملک ثانوی سایر معانی: تملک ثانوی
زننده، دافع، متنفر کننده، تنفر اور سایر معانی: رانشگر، رانشی، دافعه، بیزار کننده، وازننده، دلزن، آریغ انگیز، تنفرآور، مشمئزکننده، منزجر کننده، پس زن، پس ران، پسکوب [برق و الکترونیک] دافع [ری ...
بی میل سایر معانی: رنجیده، دلخور، برزخ، ناخشنود، غیظی
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
تجدید فعالیت، تجدید حیات، بازخیز سایر معانی: طغیان مجدد [کوه نوردی] هَرَنج، (غ) (مظهر قناعت و) محل آشکار شدن جویبار زیر زمینی یک غار . در اطراف کرمانشاه از این نقاط زیاد است و به آن سراب می ...
احیا، بهوش اوری سایر معانی: احیا، بهوش اوری
بازیابی سایر معانی: بازپس گیری، اعاده، بازآوری، بازیافت [کامپیوتر] بازیابی [آب و خاک] بازیابی
تجدید حیات سایر معانی: تجدید حیات
تقویت، تجدید، تمدید، احیا، استقرار مجدد سایر معانی: نوجانی، جان تازه، نیروی تازه، تجدید قوا، تجدید حیات، رواج مجدد، نورواجی، از نو باب شدن، جانبخشی، نوشکوفی، جلسه ی مذهبی، گردهمایی دینی، (حق ...