یاوه، مزخرف سایر معانی: (امریکا - خودمانی) چرند، زکی، د!، nonsense یاوه، بیهوده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سم، کفشک، حیوان سم دار، باسم زدن، پای کوبیدن، رقصیدن، لگد زدن سایر معانی: (با سم) لگد زدن، پامال کردن، لگدمال کردن، راه رفتن، پیاده رفتن، (در پای برخی جانوران) سم، (جانور سم دار) پا، (خودمان ...
چنبره، چنبر، انگشتر، حلقه، تسمه، احاطه کردن، حلقه زدن به، تسمه زدن سایر معانی: تسمه یا حلقه ای که بشکه را محکم نگاه می دارد، (بسکتبال) حلقه، هر چیز حلقه مانند: چرخ (که کودکان روی زمین می غلط ...
بیمارستان، مریضخانه سایر معانی: تیمارستان، تیمارگاه، (در اصل) شبگاه مسافران، مسافرخانه (معمولا توسط راهبان اداره می شد)، (در اصل) نوانخانه، یتیم خانه، (عامیانه) تعمیرگاه (به ویژه برای عروسک ...
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته، داغ کردن یا شدن، بگرمی سایر معانی: تفت، تفتان، پرادویه، تند (مزه یا بو)، دهان سوز، پرشور، زود خشم، آتشی ...
خانه دار سایر معانی: کلفت خانه، مستخدمه، خانه دار (به ویژه مزدبگیر)، (زن) خدمتکار
غوغا، هیاهو، داد و بیداد، جنجال سایر معانی: (صداهای درهم آمیخته و ناموزون) همهمه، جار و جنجال، توف، غلغله، غریو، درهم و برهمی، شلوغی
درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه، روی هم ریختن، ازدحام کردن، روی هم انباشتن سایر معانی: (مثل گاو و گوسفند در طوفان و سرما) به هم چسبیدن، تنگ هم ایستادن، (از شدت سرما ...
کشتی، کشتی سنگین و کندرو، بدنه کشتی، لاشه کشتی، تنه کشتی، بزرگ بنظر رسیدن، با سنگینی و رخوت حرکت کردن سایر معانی: لاشه ی کشتی، بدنه ی کشتی (از کار افتاده)، ناو لاشه، (لاشه ی هر چیز) بدنه، (ج ...
اشفتگی، هیاهو، سر و صدا، شلوغ، همهمه، غریو سایر معانی: جنجال، غوغا، خروش، شلوه
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار سایر معانی: نمناک، نمدار، مرطوب، ابدار، بخاردار [عمران و معماری] تر [برق و الکترونیک] مرطوب [نساجی] مرطوب - نم دار [آب و خاک] مرطوب، نمناک ...
رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا سایر معانی: نمداری، نمناکی، میزان نمداری هوا، درجه ی رطوبت [خودرو] رطوبت [شیمی] رطوبت [عمران و معماری] رطوبت - نم - نمناکی [مهندسی گاز] رطوبت، رطوبت هوا [زمین ...