معنی
کشتی، کشتی سنگین و کندرو، بدنه کشتی، لاشه کشتی، تنه کشتی، بزرگ بنظر رسیدن، با سنگینی و رخوت حرکت کردن
سایر معانی: لاشه ی کشتی، بدنه ی کشتی (از کار افتاده)، ناو لاشه، (لاشه ی هر چیز) بدنه، (جمع) بقایا، (هر چیز بزرگ و بد قواره) کت وکلفت، غول پیکر، نره غول، گل و گنده، یغور، لندهور، کندواله، (معمولا با :up)برجسته و بزرگ شدن، ستبر به نظر رسیدن، غولسان شدن، (دراصل) کشتی (به ویژه کشتی بزرگ و کندرو)، (کشتی که به عنوان زندان به کار برده شود) ناو زندان
سایر معانی: لاشه ی کشتی، بدنه ی کشتی (از کار افتاده)، ناو لاشه، (لاشه ی هر چیز) بدنه، (جمع) بقایا، (هر چیز بزرگ و بد قواره) کت وکلفت، غول پیکر، نره غول، گل و گنده، یغور، لندهور، کندواله، (معمولا با :up)برجسته و بزرگ شدن، ستبر به نظر رسیدن، غولسان شدن، (دراصل) کشتی (به ویژه کشتی بزرگ و کندرو)، (کشتی که به عنوان زندان به کار برده شود) ناو زندان
دیکشنری
هولک
اسم
hulkکشتی سنگین و کندرو
ship, ark, vessel, wrestle, hulk, bottomکشتی
hulkبدنه کشتی
hulk, hullلاشه کشتی
hulk, hullتنه کشتی
فعل
hulkبزرگ بنظر رسیدن
hulkبا سنگینی و رخوت حرکت کردن
ترجمه آنلاین
هالک
مترادف
blob ، body ، bulk ، chunk ، clod ، clump ، frame ، hull ، hunk ، mass ، ruins ، shambles ، shell ، shipwreck ، skeleton ، wreck