معنی

سم، کفشک، حیوان سم دار، باسم زدن، پای کوبیدن، رقصیدن، لگد زدن
سایر معانی: (با سم) لگد زدن، پامال کردن، لگدمال کردن، راه رفتن، پیاده رفتن، (در پای برخی جانوران) سم، (جانور سم دار) پا، (خودمانی) پای انسان، (خودمانی) رقصیدن، بشکل سم

دیکشنری

گوسفند
اسم
poison, venom, hoof, toxicant, nailسم
hoofکفشک
hoofحیوان سم دار
فعل
hoofباسم زدن
kick, kickback, spurn, boot, hoof, poachلگد زدن
hoofپای کوبیدن
dance, ball, caper, hoof, hop, lopeرقصیدن

ترجمه آنلاین

سم

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.