خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین سایر معانی: (عامیانه) کار سخت بدنی، کد یمین کارپرزحمت، کارسخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری سایر معانی: قشنگی، برازندگی، دلپسندی، ملاحت، آراستگی (elegancy هم می گویند)، سلیقه [نساجی] ظرافت - لطافت - زیبایی
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
جوهر فرد، اصل، اساس، عنصر، جسم بسیط، محیط طبیعی، اخشیج سایر معانی: (هر یک از چهار عنصر آب، آتش، هوا و خاک که در قدیم همه ی اجسام را متشکل از آن می دانستند) آخشیج، (هر یک از این چهار عنصر به ...
خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن سایر معانی: از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست ک ...
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، جاسازی کردن، در درون کار کردن سایر معانی: (آجر و غیره) کار گذاشتن، قرار دادن، به خاطر سپردن، (در ذهن) نقش بستن، ریشه دواندن، جاگرفت ...
در اغوش گرفتن، بغل کردن، عزیز داشتن سایر معانی: (قدیمی) در آغوش گرفتن، در بر گرفتن، گرامی داشتن
دراغوش گیری، بغل گیری، روبوسی، پذیرش، غنیمت شماری، دربرداری
اورژانس سایر معانی: اضطراری، فوق العاده، ناگه آمد، ناگهانی، ناگه آیند، وضع اضطراری، وضع فوق العاده، شرایط ناگهانی، نهاد ناگه آیند، امر فوق العاده و غیره منتظره، حتمی، ناگه اینده [برق و الکتر ...
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن سایر معانی: مستخدم، کارگر، مستخدم زن، کارمند [صنعت] کارمند، کارگر، استخدام شده، مستخدم [نساجی] کارمند - مستخدم - کارگر [ریاضیات] حقوق بگیر، مستخدم، کارم ...
مینا، لعاب، مینایی، مینا ساختن، میناکاری کردن، لعاب دادن سایر معانی: لعاب (که به سفال و فلز و غیره می دهند)، لاب، لایه آب، لیزابه، لعابدار کردن، مینادار کردن، لعاب زدن به، با رنگ های گوناگون ...