embosom
معنی
در اغوش گرفتن، بغل کردن، عزیز داشتن
سایر معانی: (قدیمی) در آغوش گرفتن، در بر گرفتن، گرامی داشتن
سایر معانی: (قدیمی) در آغوش گرفتن، در بر گرفتن، گرامی داشتن
دیکشنری
امبوس
فعل
embrace, hug, clasp, cuddle, embosom, enclaspدر اغوش گرفتن
hug, embrace, embosomبغل کردن
hold dear, esteem, embosom, endear, prizeعزیز داشتن
ترجمه آنلاین
برجسته کردن