قوت، مغز، اهمیت، مغز میوه، مغز حرام، مغز تیره، مخ استخوان سایر معانی: بخش اصلی، قسمت اساسی هر چیز، جان کلام، لب مطلب، اس، اساس، چکیده، (ساقه ی برخی گیاهان) مغز، مغز استخوان (بیشتر می گویند: ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوای مریض راضی کن، مایه تسکین، داروی دل خوش کنک و بی اثر سایر معانی: (کلیسای کاتولیک - لاتین: خشنود خواهم کرد) اولین حرف دعای آمرزش مردگان، شبه دارو، دارونما، طب دوای مری راضی کن ...
وافر، سرشار سایر معانی: فراوان
وافر، سرشار، پربار سایر معانی: فراوان، بسیار، فرهست، متعدد، پرشمار، پر ثمر، پر برکت
بی معنی، بیهوده، بی جا سایر معانی: بی فایده، بی نتیجه، احمقانه
خلل وفرج دار، متخلخل، پر منفذ سایر معانی: دارای خلل و فرج، پر روزن، منفذدار، نفوذپذیر، رخنه پذیر، porose : خلل وفرج دار، متخلل [شیمی] متخلخل [عمران و معماری] متخلخل - روزن دار - خلل و فرج دا ...
دقیقا، مو به مو، موشکافانه، درست، با دقت، بدقت، صریحا، با صراحت، درست است، عینا همینطور [ریاضیات] دقیقا، صریحا، جامعا
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
مجاورت، پیش، حضور، محضر، پیشگاه، در نظر مجسم کننده، وقوع و تکرار سایر معانی: بودن، وجود، شخصیت، هیبت، جذبه، جلادت، (هنرپیشه روی صحنه و غیره) گیرایی (stage presence هم می گویند)، وجود نامرئی، ...
باز داشتن، جلو گیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن سایر معانی: (معمولا با:from) جلوگیری کردن، ممانعت به عمل آوردن، نگذاشتن، (مهجور) پیشدستی کردن، قبلا انجام دادن [حقوق] ...
(بیشتر از طریق دخالت دولت) حمایت قیمت(ها)، یارانه، پایین داری قیمت، سوبسید، تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا