معنی

قوت، مغز، اهمیت، مغز میوه، مغز حرام، مغز تیره، مخ استخوان
سایر معانی: بخش اصلی، قسمت اساسی هر چیز، جان کلام، لب مطلب، اس، اساس، چکیده، (ساقه ی برخی گیاهان) مغز، مغز استخوان (بیشتر می گویند: marrow)، (پرتقال و نارنج و غیره) پوسته یا لایه ی سفیدی که زیر پوست خارجی قرار دارد، نیرو، بنیه، طراوت، (ساقه ی گیاه) مغز درآوردن، مغز تیره ی جانور را قطع کردن، م  استخوان، پر معنی و عمیق

دیکشنری

اسم
اسم
brain, marrow, kernel, pith, pate, encephalonمغز
pith, fleshمغز میوه
importance, matter, significance, emphasis, magnitude, pithاهمیت
spinal cord, pithمغز تیره
medulla, spinal cord, pithمغز حرام
pithمخ استخوان
strength, intensity, food, emphasis, bread, pithقوت

ترجمه آنلاین

مغز

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.