یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن سایر معانی: یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شریک، یار، رفیق، هم تراز، شریک زندگی سایر معانی: انباز، همدم، مصاحب، همراه، همکار
[زمین شناسی] زمین ناودیس کراتونی - یک شبه زمین ناودیس که دارای یک ناحیه بالا آمده منفصل در کراتون نیز می باشد که رسوبات آواری را در خود جا داده است. یک گودال درون کراتونی. (کی 1945). - متراد ...
جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن سایر معانی: دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت ...
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس سایر معانی: جفت سازی، همبسته (بودن)، همبندی، (برق و مکانیک) بوش، کلاچ، کوپلاژ، گشتاور، کوپلینگ، پیوست، جفتگر، رجوع شود به: co ...
رام کردن، اهلی کردن سایر معانی: (به زندگی خانگی و خانوادگی خو گرفتن یا عادت دادن) خانه گرای کردن، خانه دوست کردن، (حیوان و گیاه را) اهلی کردن، (واژه یا سنت خارجی و غیره را در ناحیه ای رواج د ...
گیرۀ نعلی ریل [حملونقل ریلی] گیرهای به شکل نعل اسب که برای اتصال ریل حرکت و ریل نگهبان و نگه داشتن فاصلۀ مناسب بین آنها به کار میرود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
احمق، دهاتی جاهل، نفهم سایر معانی: دهاتی، جوزعلی، نقل علی، دهاتی وار، دهاتی مانند، زمخت، نافرهیخته
ادم جنگلی سایر معانی: وابسته به دهات کوهستانی جنوب، (امریکا - عامیانه - معمولا تحقیر آمیز)، دهاتی اهل کوهستان های جنوب، روستایی، جوزعلی، ادم جنگلی غالبا از روی تحقیر
ادم دهاتی، ناشی سایر معانی: (امریکا- خودمانی) دهاتی، هالو
بردگی، غلامی، برزگری فلاکت بار سایر معانی: serfage بردگی، غالامی
خدمت اجباری، بردگی، رعیتی، بندگی سایر معانی: غلامی، بیگاری، نوکری، (حقوق) اعمال شاقه، کار سخت [حقوق] حق ارتفاق، بردگی، بندگی، خدمت اجباری