معنی
یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن
سایر معانی: یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن
[عمران و معماری] چهارچوب - دهانه - طوق - یوغ
[کامپیوتر] قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای آدرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود
[برق و الکترونیک] سیم پیچ یوک
[زمین شناسی] یوغ
[ریاضیات] بند، طوقه
[آمار] یوغ
سایر معانی: یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن
[عمران و معماری] چهارچوب - دهانه - طوق - یوغ
[کامپیوتر] قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای آدرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود
[برق و الکترونیک] سیم پیچ یوک
[زمین شناسی] یوغ
[ریاضیات] بند، طوقه
[آمار] یوغ
دیکشنری
یوغ
اسم
yokeیوغ
bondage, captivity, enslavement, yoke, captivation, thraldomاسارت
yolk, yokeمحتویات نطفه
yokeبندگی عبودیت
فعل
yokeدر زیر یوغ اوردن
mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, yokeجفت کردن
connect, conjoin, couple, screw, yokeوصل کردن
ترجمه آنلاین
یوغ