معنی

جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن
سایر معانی: دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت شدن یا کردن، به هم پیوستن، به هم وصل کردن، همبند کردن، همبسته کردن، (هرچیزی که دو چیز را به هم جفت کند) بست، بند، پیوند، (برق و مکانیک) کوپل، کوپلاژ، گشتاور، کوپلاژ کردن، جفت گیری کردن، (قدیمی) زناشویی کردن
[عمران و معماری] زوج نیرو - زوج - جفت - کوپ - جفت نیرو
[برق و الکترونیک] زوج ؛ تزویج 1. دو فلز که نظیر ترموکوپل به هم متصل شده باشند . 2. اتصال دو مدار به گونه ای که سیگنال ها بتوانند از یکی به دیگری منتقل شوند. - تزویج شدن، پیوستن، زوج
[نساجی] عمل رو شده دو جزء ترکیب کننده در رنگهای آزوئیک - عمل دی آزوتاسیون و ظهور رنگ در رنگینه های مستقیم ظاهر شونده - جفت شدن
[ریاضیات] دو، بستگی، پیوند، جفت کردن، جفت نیرو، زوج، جفت، مزدوج شدن

دیکشنری

زن و شوهر
اسم
pair, couple, even, spouse, twin, conjunctionزوج
couple, pairزن و شوهر
pair, placenta, coupling, couple, mate, doubleجفت
couple, tow, twain, twinدوتا
hermaphrodite, intersex, couple, pairنر و ماده
فعل
coupleجفت شدن
mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, geminateجفت کردن
connect, conjoin, couple, screw, yokeوصل کردن
fagot, apply, couple, truss, faggotبهم بستن
join, adhere, connect, attach, meet, coupleپیوستن
copulate, couple, rideجماع کردن
coupleعمل امتزاج و جفت کردن

ترجمه آنلاین

زوج

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.