شکست سایر معانی: از سرعت مجاز تجاوز کردن، شکستن، شکستگی، چیز شکسته، مقدار شکستگی، شکستنی [نساجی] پاره شدن لیف [پلیمر] شکستگی، پارگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف سایر معانی: نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی [شیمی] تخریب [عمران و معماری] ویرانی [زمین شناسی] تخریب، از هم پاشیدگی، ...
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
طعام، یک ظرف غذا، یک خوراک، هم غذایی، سالن غذا خوری سرباز خانه، شلوغ کاری کردن، خوراک دادن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراندن سایر معانی: یک سهم یا وعده ی خوراک، یک سهم یا وعده خوراک آبکی یا ح ...
گذاشتن چیزی در جای عوضی
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین، با تخفیف فروختن سایر معانی: باقی ماندگان، بازماندگان، به جامانده، بقیه، تتمه، کتاب های ته انباری، کتاب های فروش نرفته (و مانده در انبار)، (کتاب های ...
خرابی، تباهی، ویرانی سایر معانی: سبب تباهی، موجب خرابی، نابودی
خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری، خرابکاری کردن سایر معانی: کارشکنی، شر به پا کردن، کارشکنی کردن، خرابکارانه، کارشکنانه [حقوق] خرابکاری، کارشکنی، آسیب وارد کردن به تولیدات و ماشین ...
بقایای کشتی [حملونقل دریایی] آنچه از کشتی شکسته یا بار آن بر جای مانده یا در دریا پراکنده شده یا به ساحل رسیده باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
وحشیگری، خرابگری، دشمنی با علم و هنر سایر معانی: تباهگری، ویرانگری، آسیب رساندن به بناهای تاریخی و غیره
خرابی، کشتی شکستگی، لاشه کشتی و هواپیما و غیره، سربه سر کردن، خراب کردن سایر معانی: (کالا و بخش های شکسته ی کشتی که به ساحل آورده می شود) آب آورده، موج آورده، لاشه، تکه پاره، (کشتی) شکستگی، ...