خم، چرخ، پیچ، چین و شکن، روسری زنان قرون وسطی، با چارقد پوشاندن، حجاب زدن، موج دار کردن سایر معانی: (قرون وسطی) روسری زنانه، (زنانه) شال و کلاه، (برخی راهبه ها) سرپوش، کلاه راهبه ها، مقنعه، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
بزدلی، جبن، نامردی، ترسویی سایر معانی: سفلگی
خردل، خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست سایر معانی: نامردانه، بزدلانه، عاجزانه، زبون و ترسو، پست و بی دل و جرات، آدم بزدل یا نامرد، ادم ترسو وپست
نامرد، جبون، خسیس سایر معانی: آدم پست و بزدل، دون، بدکار و ترسو، نابکار، لئیم، کژدل، ناجوانمرد، ادم دون وپستی که از خطر می گریزد
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی سایر معانی: نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیف النفس، زودشکن، زودآسیب، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سبد ع ...
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...
شلوار کوتاه سایر معانی: زیر جامه ی کودک (پیراهن و شلوار که به هم دکمه می شوند)، شلوار کوتاه بچگانه که به بالا تنه لباسش تکمه میشود
بزدلی، جبن، ترسویی، کم دلی، کم جراتی سایر معانی: ترسویی، بزدلی، جبن، کم دلی، کم جراتی
ادم ترسو، واگذارنده، ترک کننده، ادم بیوفا، ادم ترسو و بی اثر سایر معانی: (عامیانه) ضعیف النفس، بی استقامت، زود نومید، بی پشتکار، کسی که وسط کار ول می کند
دختر، خواهر، مردیا بچه زن صفت سایر معانی: (عامیانه)، (مرد یا پسر) زن صفت، دختروار، نازک نارنجی، آدم ترسو، بزدل، sissified خواهر