فریاد، ضجه، صدای بلند مثل سرفه، صدای سیاهسرفه، صدای جغد و مانند آن، فریاد کردن سایر معانی: غریو، هورا، (صدای جغد و غیره) هو، هو کشیدن، هورا کشیدن، فریادزدن، بانگ زدن، غریویدن، (سیاه سرفه) صد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا - عامیانه) 1- سر و صدا راه انداختن (مثلا در مهمانی)، جیغ و داد و شادی کردن 2- مشتاق کردن، بازار گرمی کردن
فریاد خوشحالی، زمان خوشی، هورا سایر معانی: (ندای حاکی از شادی) هورا!، هی !، به به !، هورا
رجوع شود به: upsy-daisy
(امریکا - عامیانه) کاملا بی ارزش
خروش، شعار جنگی سایر معانی: نعره ی هنگام نبرد، (در مسابقات و غیره) شعار
غراب، دیلم، زاغ، کلاغ، اهرم، بانگ خروس، بانگ زدن سایر معانی: سرخپوست کرو (عضو قبیله ی کرو که در ایالت های مرکزی امریکا زیست می کنند)، (جانورشناسی) کلاغ (جنس corvus از تیره ی corvidae)، (نادر ...
طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه، پرش کردن، جست و خیز کردن سایر معانی: الیز، جفت و لگد، پایکوبی، ورجه ورجه در رقص
نگاه از روی کینه و بغض، نگاه عاشقانه و حاکی از علاقه، خیره نگاه کردن، نگاه حسرت امیز کردن سایر معانی: نگاه پیروزمندانه، (از روی کینه یا طمع) نگاه کردن یا اندیشیدن، (از روی کینه یا انتقام) نگ ...
فریاد خوشحالی، صدای مخصوص هر حیوان، فریاد کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: فریاد، داد، گلبانگ، نوف، جار، دهاز، هوار، نعره، فریاد کشیدن، هوار کشیدن، داد زدن، (عامیانه)، (محلی) رجوع شود به ...
کیف، خوشی، عیاشی، خوش وقتی، زیور، عیش سایر معانی: شنگولی، شادی، خرمدلی، شوخی، نشاط، طرب، عیشی
خنده، صدای خنده، خندان بودن، خندیدن، خنده کردن سایر معانی: مایه ی خنده، تمسخر، دست اندازی، خنده به ریش کسی، (عامیانه - جمع) تفریح و خنده، سرگرمی و شادی، خنده و سرگرمی، مورد تمسخر قرار دادن، ...