غرابت، مرموز بودن سایر معانی: غرابت، مرموز بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه سایر معانی: نامعمول، ناهنجار، غیر عادی، نابهنجار، کج رو، ابیراه [زمین شناسی] گمراه، منحرف، بیراه، نابجا، کجراه .
انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی سایر معانی: ابیراهی، بیراهی، کج روی، نابهنجاری، غیر عادی یا غیر معمول بودن، نقص، اختلال، جنون، دیوانگی، طب عدم انطباق کانونی [ع ...
غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی سایر معانی: عجیب و غریب، (از نظر رفتار یا شکل و قیافه) شگفت آور، ناگهان و باور نکردنی، خارق العاده، نامانوس، (از نظر رنگ و طرح و سبک) ناجور، خیالی ...
وحشت زده، خزنده سایر معانی: چندش آمیز، چندش آور (چنان که گویی حشرات دارند از بدن انسان بالا می روند)، آهسته رو، مور مور کننده، غیر عادی
(قدیمی - عامیانه - سنگ یا چوب و هر چیزی که برای پرتاب کردن مناسب باشد) قلوه سنگ، پرتابه، (عامیانه - چاپ) تزیینات چاپی (مثلا طرح هایی که در ابتدای فصل چاپ می شود)، آدم اشتباه کار
مشخص، منش نما سایر معانی: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز
بیگانه، خارجی، عجیب و غریب سایر معانی: غیر محلی، غریبه، (به طور جالب و خوشایند) شگفت انگیز، خارق العاده، کم نظیر، (گیاه شناسی - جانورشناسی) غیربومی، مرموز، خوش رنگ [زمین شناسی] غیربومی، بیگا ...
خیالی، خارق العاده سایر معانی: خیالی، خارق العاده
اشفته، عصبانی، از کوره در رفته، بی عقل، اتشی سایر معانی: سراسیمه، (کاملا) بی تاب، برآشفته، (از شدت درد یا خشم یا دلواپسی) از خود بی خود، دل شوریده، با سراسیمگی، با بی تابی، دیوانه وار، (قدیم ...
بوالهوس، دمدمی، غریب وعجیب
(نادر) روحانی، مذهبی، روح مانند، شبح مانند، روحی، روح وش، خیالی