عیاش، بازیگوش، حرف نشنو، عیاش، سر بهوا، جسور، گستاخ، سرکش، بی ترتیب کردن، افراط کردن، گستاخ شدن، شرور شدن، شهوترانی کردن سایر معانی: (در اصل) بی انضباط، شیطان، کنترل ناپذیر، مهارنکردنی، تخس، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] تخلف توأم با بی احتیاطی و سوء نیت
لوند، عشوه گر، طنازی کردن سایر معانی: لاس زدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، (در مورد پیشنهاد و تصمیم و غیره) سرسری گرفتن، به دفع الوقت گذراندن، فس فس کردن، طناز، لاسی
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
حرکت تند و سبک، لاس، طنازی کردن، لاس زدن، عشقبازی کردن، اینسو و انسو جهیدن سایر معانی: لاسیدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، کرشمه کردن، (با: with) به بازی گرفتن، بازی کردن با، (به طور نیمه جدی ...
غیر ضروری، غیر واجب، غیر اصلی، بی ذات سایر معانی: غیر اساسی، غیر حیاتی، ناکیاده، بی چیستی [ریاضیات] غیر اساسی، غیر ضروری
فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل سایر معانی: افراط آمیز، زیاده، بیش از حد، پی فراخ، نامرتب، نامنظم، تنظیم نشده، مغشوش، نابسامان
هرزه، شهوانی، شهوت انگیز سایر معانی: وابسته به یا بیانگر شهوت و هرزگی، آژوناک
شهوانی، شهوت پرست سایر معانی: شهوت ران، چشم چران، هرزه، کامجو، شهوت پرستانه
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
شهوانی سایر معانی: حشری، شهوتی، شهوت پرست، شهوتران، هوسران، شهوانی
حاصلخیز شدن، شکوه یافتن، پرپشت شدن، وفور یافتن، پربرکت شدن، در تجمل زیستن، اب و تاب زیاد دادن سایر معانی: (به سرعت و انبوهی) رشد کردن، شکوفا شدن، رونق گرفتن، (با: in) لذت بردن (از)، کیف کردن ...