inordinate
/ˌɪˈnɔːrdənət/

معنی

فاحش، مفرط، بی اندازه، غیر معتدل
سایر معانی: افراط آمیز، زیاده، بیش از حد، پی فراخ، نامرتب، نامنظم، تنظیم نشده، مغشوش، نابسامان

دیکشنری

غلط
صفت
excessive, extreme, inordinate, redundant, exceeding, exorbitantمفرط
immeasurable, immense, inordinate, infinite, indefiniteبی اندازه
inordinateغیر معتدل
egregious, tremendous, inordinate, exorbitantفاحش

ترجمه آنلاین

نامرتب

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.