دست نخورده، دست نزده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غباری، گرد و خاکی سایر معانی: غبارآلود، پر گردو خاک، گرد گرفته، گردآلود، گرد مانند، غبار مانند، آرد مانند، خاکی، خشک، بی روح، بی ارزش، بیهوده، بی حاصل، خاکی رنگ، گرد فام، تیره، کدر، ابری، گر ...
درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع سایر معانی: کامل، مطلق، محض، سراپا، آزگار، گشت، سرتاسر، همه، قاطبه، همگی، یکپارچه، یک تکه، یکی، تک، ناب، یکدست، خالص، بی غش، دربست، یک سر، سالم، ...
ساکت، تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد سایر معانی: آرام، تشویش ناپذیر، نگران نشدنی، ناهراس
کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص
خالص، مخلوط نشده، بدون مواد خارجی سایر معانی: خالص، مخلوط نشده، بدون مواد خارجی
صدمه ندیده، خسارت ندیده، زخمی نشده سایر معانی: آسیب ندیده، بی صدمه، سالم
وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه سایر معانی: نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست ...