درست، موثق، قابل اعتماد، قابل اطمینان، مورد اعتماد، امین سایر معانی: با امانت، بابک، رازدار، راز نگهدار، محرم، وفادار، معتمد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر قابل اعتماد، غیر معتمد، ناپایدار
توانا، امر، معتبر سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر ...
مکار، پرنیرنگ، فریب امیز سایر معانی: فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز
متقلب، نا درست، دغل، بی شرف، بی همه چیز، تقلبامیز سایر معانی: بی امانت، نابکار، فریبکار، نانجیب، بانادرستی، فریبکارانه، تقلب آمیز، با فریبکاری، فاقد امانت
بی وفا، ناسپاس، سست پیمان سایر معانی: خائن، وطن فروش، نابکار، بدپیمان، بدعهد
بی وفا، بی ایمان، گول زن سایر معانی: عهدشکن، خائن، نابکار، غیرقابل اعتماد، اوستام ناپذیر
پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام سایر معانی: شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ ...
محقق، بی چون و چرا، غیر قابل بحی سایر معانی: بدون شک و تردید، غیرقابل بحث، مسلم، اعتراض ناپذیر، غیرقابل بحک
مصون از خطا، لغزش ناپذیر سایر معانی: (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه
عاری از حس مسئولیت، نامعتبر، وظیفه نشناس، غیر مسئول سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
اب زیر کاه سایر معانی: زیر جلی، نهانی، دزدکی، دزدانه، نابکارانه، خائنانه