مجزا، جدا شده، تک سایر معانی: (به ویژه از نظر نژادی یا مذهبی) جدا شده، سوا شده (و مورد تبعیض)، مجزا شده، جداسازی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زلزله سایر معانی: earthquake : زلزله
حسن انتخاب، بهگزینی، گزینندگی سایر معانی: گزینشگری، انتخابی بودن، سخت گزینی، مشکل پسندی [شیمی] گزینش پذیری [برق و الکترونیک] قابلیت انتخاب، گزینندگی [نساجی] برگزیدگی [پلیمر] گزینش پذیری، انت ...
شخصیت، حالت، جنبه، حال، وضع، نفس، نفس خود، خود، خویش، خویشتن سایر معانی: ضمیر، نهاد، سرشت، (عامیانه) خودم، خودش، خودت، خودتان، خودشان، خودمان، پسوند به نشان تاکید، رجوع شود به: self-colored، ...
خود خواه، خود پرست، خود پسند سایر معانی: خودخواهانه، خودپسندانه
جعبه‌دنده نیمه‌خودکار [قطعات و اجزای خودرو] جعبه‌دنده‌ای که در آن با اقدام راننده به تعویض دنده، کلاچ‌گیری به‌صورت خودکار انجام می‌گیرد ...
واژه‌های مصوب فرهنگستان
سازه نیم‌پوستمانی [حمل‌ونقل هوایی] نوعی سازه هواگرد که در آن بخشی از نیروهای وارد بر سازه در پوسته و بخشی دیگر در تیرک‌های افقی توزیع می‌شود ...
ابدی، جاودان، رخ دهنده دومرتبه در هفته سایر معانی: جاوید، جاویدان، هرگزی، ر دهنده دومرتبه در هفته، نیم هفتگی، جاودانی
بی معنی، احمق، بی حس، احمقانه، عاری از احساسات سایر معانی: غش کرده، از هوش رفته، بیهوش، غیر منطقی، بی شعور، ابله، خر، ابلهانه، خرانه
حسی سایر معانی: عضو حسی
فرستاده سایر معانی: زمان گذشته و اسم مفعول: send، ماضی واسم مفعول فعل send، فرستاد
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله، محکوم کردن، رای دادن سایر معانی: (دادگاه و غیره) حکم، (دستور زبان) جمله، فراز، (حقوق) حکم صادر کردن، مجازات تعیین کردن، قرار محکومیت (یا زندان) صادر ...