معنی

شخصیت، حالت، جنبه، حال، وضع، نفس، نفس خود، خود، خویش، خویشتن
سایر معانی: ضمیر، نهاد، سرشت، (عامیانه) خودم، خودش، خودت، خودتان، خودشان، خودمان، پسوند به نشان تاکید، رجوع شود به: self-colored، از یک نوع یا رنگ یا جنس یا خاصیت، پیشوند:، خویشتن [self-restraint]، خودبه خود [self-loading یا self-acting]، درخود، به تنهایی [self-evident]، به خود [self-addressed]، عین، لقاح کردن
[برق و الکترونیک] خود، خودی

دیکشنری

خود
اسم
breath, self, ego, oneself, air, windنفس
selfنفس خود
personality, character, personage, identity, self, individualityشخصیت
feature, attribute, characteristic, quality, trait, selfجنبه
situation, status, position, disposition, imposition, selfوضع
state, case, condition, situation, mood, selfحالت
mood, situation, condition, state, status, selfحال
ضمیر
itself, self, himself, oneselfخود
selfخویشتن
selfخویش

ترجمه آنلاین

خود

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.