مسافرت دور، جهان گردی، دربدری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
انجام دادن، بازی کردن، نمایش دادن، اجرا کردن، کردن، بجا آوردن، ایفا کردن سایر معانی: (نقشی را) بازی کردن، (موسیقی) زدن، نواختن، گزاریدن، تمام کردن، به پایان رساندن، عمل کردن، کارکردن، بر گزا ...
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا سایر معانی: کردن، کارنمود، انجامش، (هنرپیشه) بازی، (ماشین) کارایی، عملکرد، نقشگری، نقش انجامی، (نمایش و غیره) سئانس [حسابداری] عملک ...
خطر ناک، مخاطره امیز، در مخاطره سایر معانی: پر مخاطره، سیجناک
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به ...
کسیکه در دادگاه مغایر باسوگند خود دروه بگوید
ناشى از پیمان شکنى، دروغ
نقض عهد، سوگند شکنی، پیمان شکنی، گواهی دروغ سایر معانی: (در دادگاه) شهادت دروغ، دروغ عمدی، نق عهد، گواهی دروه [حقوق] شهادت دروغ، سوگند دروغ
اراستن، باد کردن، جوشیدن، صاف کردن، سینه جلو دادن، خود را گرفتن، سربالاگرفتن سایر معانی: (معمولا با: up - سر خود و غیره را) بلند کردن، (گوش های خود را) تیز کردن، (معمولا با: up یا out) شیک ک ...
استحاله، قلب و تحریف، جایگشت، جایگردی سایر معانی: دگرگونی کامل، تغییر اساسی، هام گشت، (ریاضی) جایگشت، رجند، فراگردی [شیمی] جایگشت، رجند، فراگردى [عمران و معماری] تبدیل - جایگشت [برق و الکترو ...
سردرگم، حیرت زده، گیج، سرگشته، حیران، هاج وواج، کاتوره، هامی، هامین، بغرنج، دشوار، پیچیده، غامض، مدغم، خیران، مبهوت، درهم