perform
معنی
سایر معانی: (نقشی را) بازی کردن، (موسیقی) زدن، نواختن، گزاریدن، تمام کردن، به پایان رساندن، عمل کردن، کارکردن، بر گزار کردن، بجا اوردن
[کامپیوتر] اجرا کردن
[حقوق] انجام دادن، اجرا کردن، ایفا کردن
[نساجی] انجام دادن
[ریاضیات] عمل کردن، انجام دادن، نمایش دادن، اجرا کردن
[پلیمر] پیش شکل