performance
معنی
سایر معانی: کردن، کارنمود، انجامش، (هنرپیشه) بازی، (ماشین) کارایی، عملکرد، نقشگری، نقش انجامی، (نمایش و غیره) سئانس
[حسابداری] عملکرد
[عمران و معماری] عملکرد - ساخت - نمود - کارآیی - کار مفید
[کامپیوتر] کارائی
[برق و الکترونیک] عملکرد، کارآیی
[صنایع غذایی] عملکرد، کارایی، انجام
[فوتبال] کارایی
[صنعت] انجام، اجرا، نشان دادن، ارائه کردن، عملکرد، کارایی
[حقوق] ایفای تعهد، انجام (کار)، اجرا، نحوه اجرا یا ایفای تعهد
[نساجی] اجرا
[ریاضیات] سطح کارایی، راندمان، عملکرد، نحوه ی انجام کار، بازدهی، اجرا، کارایی، نحوه ی کار، نمود، بازده، انجام
[پلیمر] کارایی، عملکرد