خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن سایر معانی: نیک بخت، بلند اختر، خوشبختی آور، بلاگردان، شگون دار، دارای آمد، فرخ، فرخنده، از روی خوش شانسی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش پوش، پس زدن دهنه اسب، گوشک، دیرک، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، تیر، اویزه، کودن، ادم کله خر، بزور کشیدن، کشیدن و بردن، گنجانیدن سایر معانی: (چیز سنگین را) کشان کشان بردن، دنبال خود کش ...
(در احزاب و گروه ها و مذهب و غیره) جناح بسیار افراطی، گروه متعصب و چل، افراد افراطی وتندرو گروه های حزبی
زننده، ترسناک، تیره، رنگ پریده، موحش، کم رنگ و پریده، بطور ترسناک یا غم انگیز، رنگ زرد مایل به قرمز سایر معانی: جلف، (به طور زننده) رنگارنگ، (به طور زننده) هیجان انگیز، (به طور زننده) خشن یا ...
میگسار، مشروبخوار، الکلی، ابدار، پر پشت، با شکوه، شاداب، پر اب، مست کردن سایر معانی: سبز و خرم، گشن، انبوه، سرسبز و پر پشت، دارای تزئینات بیش از حد، پر آذین، پر شاخ و برگ، لطیف و آبدار، رسید ...
حاصلخیز شدن، شکوه یافتن، پرپشت شدن، وفور یافتن، پربرکت شدن، در تجمل زیستن، اب و تاب زیاد دادن سایر معانی: (به سرعت و انبوهی) رشد کردن، شکوفا شدن، رونق گرفتن، (با: in) لذت بردن (از)، کیف کردن ...
وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '
(مرد) نرینه رفتار (مردی که رفتارش به طور غلو آمیزی مردانه است و زنها را کوچک می پندارد)، مرد برتر پندار، مرد برتر پندار رجوع شود به:machismo
خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی سایر معانی: شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده د ...
عصبانی کردن، دیوانه کردن، دیوانه شدن سایر معانی: دیوانه کردن یا شدن
دیوانه کننده سایر معانی: دیوانه کننده
مرد دیوانه سایر معانی: آدم دیوانه