دسته، دسته بندی، حزب، انجمن سری سایر معانی: (اسپانیایی)، شورا، مجلس شورا، گروه مشاوران (به ویژه در اسپانیا و امریکای لاتین)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
1- (عامیانه) بیرون کردن، اخراج کردن، 2- (فوتبال) توپ را به خارج از زمین بازی زدن [نفت] شروع انحراف
اعتراض کننده، لگدزن سایر معانی: جفتک انداز، اعترا کننده [عمران و معماری] پاخور - پله [زمین شناسی] پا خور، پله
مهربانی، محبت، خوبی سایر معانی: مهربانی
نسبت، بستگی، خویشاوندی، قوم و خویشی، خویشی سایر معانی: نسبت خانوادگی [بهداشت] خویشاوندی
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن سایر معانی: (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن [نساجی] ورز د ...
بهم پیوستن، بستن، بافتن، گره زدن، کشبافی کردن سایر معانی: (ژاکت پشمی و غیره) بافتن، بافندگی کردن (با دو میله)، دستبافی کردن (بافندگی با ماشین یا فرش بافی را می گویند: weaving)، همبسته کردن، ...
کشتن، مردن، دست کشیدن از، از کار دست کشیدن سایر معانی: 1- زدن و انداختن (بر زمین)، فرو افکندن 2- (عامیانه) دست از کار کشیدن 3- (از قیمت یا مزد و غیره) زدن 4- (عامیانه) انجام دادن، نایل شدن 5 ...
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف سایر معانی: دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carna ...
تسلیم شدن، زه زدن، ای والله گفتن، دست کشیدن
سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ا ...