معنی

امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن
سایر معانی: (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن
[نساجی] ورز دادن - مخلوط کردن

دیکشنری

مخلوط کردن
فعل
mix, knead, shuffle, blend, jumble, combineمخلوط کردن
knead, pulp, make a dough, impaste, leaven, malaxateخمیر کردن
rub, daub, knead, curry, scrub, polishمالیدن
knead, batter, make a paste, make a dough, malaxateخمیر درست کردن
knead, trainورزیدن
mold, shape, create, form, knead, mixسرشتن
mingle, mix, brew, incorporate, admix, kneadامیختن

ترجمه آنلاین

ورز دادن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.