عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن سایر معانی: سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلون ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غول آسا، غول پیکر، غول مانند، مناسب برای یک غول، غولسان، بسیار بزرگ، عظیم، بسیار زیاد، سترگ
بخشیدن، فاش کردن سایر معانی: 1- اهدا کردن، دادن، 2- شوهر دادن 3- فاش کردن، آشکار کردن، افشای راز، خیانت، افشای غیر عمدی، جایزه یا جنس با تخفیف زیاد (برای جلب مشتری داده می شود)، سو استفاده ا ...
(آمریکا - خودمانی) لباس پلو خوری، پوشاک عالی
دارای نور زننده، پرتابش، پر زرق و برق، پر جلال، دارای نور و تزیینات زیاده از حد، جلف، (نگاه) حاکی از خشم، (تداعی منفی) پرواضح، اظهر من الشمس، چشمگیر، خیره، شوخ، زیاددرخشان، خیره کننده، خودنم ...
خوشحال، خوشدل، شاد سایر معانی: شادمان، پر سر و صدا و شادی، خوشحال (gleesome هم می گویند)
سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور سایر معانی: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گ ...
تابش، برق، تلالو، ظهور انی، تابانیدن، درخشانیدن، تابیدن، درخشیدن سایر معانی: درخشش متواتر، سوسو زدن، تابناکی، درخشیدن (معمولا به طور متواتر)، تلالو داشتن، برق زدن، (قدیمی) رجوع شود به: glanc ...
برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن سایر معانی: (قدیمی) رجوع شود به: glisten، glisten درخشیدن
نگاه از روی کینه و بغض، نگاه عاشقانه و حاکی از علاقه، خیره نگاه کردن، نگاه حسرت امیز کردن سایر معانی: نگاه پیروزمندانه، (از روی کینه یا طمع) نگاه کردن یا اندیشیدن، (از روی کینه یا انتقام) نگ ...
تیرگی، ملالت، افسردگی، تاریکی، دل تنگی، تاریک کردن، تیره کردن، کش رفتن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن، افسرده شدن سایر معانی: کم نوری، مز گه، آدرنگ، نژندی، گرفتگی، ابهام، اندوه، نومیدی، ا ...
تابان، تابنده، تاب امده، برافروخته، فروزان، داه