چوبه یا تیرچه یا ترکه ای که بر زمین فرو می کنند تا بته لوبیا از آن بالا رود، لندوک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرس، اقاخرس، لقب روسیه ودولت شوروی، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن، تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن سایر معانی: رودخانه ی بر (در ایالت های آیداهو، وایومینگ ...
کج کلاه، جوان شیک، مردیکه خیلی بزن توجه دارد سایر معانی: (قدیمی) شیک پوش، فکلی، خودآرا
زیبا، قشنگ سایر معانی: (ادبی) زیبا، دلکش
زیبا کردن، ارایش دادن، قشنگ شدن سایر معانی: زیبا کردن یا شدن، زیبیدن، مزین کردن یا شدن
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی سایر معانی: قشنگی، دلکشی، زن خوشگل، ماه رو، لعبت، مهوش، روی خوش، صورت زیبا، جنبه ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت، آرایشی، ز ...
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادن سایر معانی: تختخواب (معمولا شامل تخت و تشک و روانداز و بالش می شود)، بالین، سریر، گاس، بستر گیاه، محل رویش هرچیز، ...
تخت خواب و صبحانه سایر معانی: (در پانسیون ها و برخی هتل ها) بستر و صبحانه، اتاق و صبحانه، زمان استراحت در بستر، غنودن، (هتل و پانسیون و غیره) اتاق و صبحانه، بستر و صبحانه
اراستن، ارایش کردن، زینت دادن سایر معانی: بید (یزدان شناس و مورخ انگلیسی ملقب به: the venerable bede)، آذین کردن، تزیین کردن، آراستن، adorn : ارایش کردن
بیمار، علیل، بستری سایر معانی: نرده ی دو طرف بستر، نرده ی تخت، بیمار بستری (bedrid هم می گویند)
اقصر طرق سایر معانی: خط راست، راستا، اقصرفاصله، خط مستقیم، خطراست، خطمستقیم [ریاضیات] اقصر فاصله، خط راست
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...