معنی

خرس، اقاخرس، لقب روسیه ودولت شوروی، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن، تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن
سایر معانی: رودخانه ی بر (در ایالت های آیداهو، وایومینگ و یوتا - امریکا)، باخود بردن، ترابری کردن، ترابردن، آوردن، حاوی بودن، دارا بودن، در خود داشتن، دادن، زادن، (بالا یا استوار) نگاهداشتن، پشتی کردن، طاقت داشتن، تاب آوردن، کاوستن، درخور بودن، رفتار کردن، قرار داشتن، هدف قرار دادن، به سوی مشخصی رفتن، وابسته بودن، (بازار سهام) کسی که معتقد است قیمت سهام رو به نزول است (و معمولا سهام خود را می فروشد تا بعدا همان ها را ارزانتر بخرد) (مخالف آن می شود: bull)، (بازار سهام) در حال نزول، کساد، در حال افت، (جانورشناسی) خرس (تیره ی ursidae)، (نجوم - b بزرگ) دب اکبر یا دب اصغر (ursa major و ursa minor)، آدم خشن و بی ادب، گردن کلفت و زمخت، n : خرس، سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی، باحروف درشت لقب روسیه ودولت شوروی

دیکشنری

خرس
اسم
bear, lubber, bruin, clodhopper, laggard, lummoxخرس
bear, bruinاقاخرس
bearلقب روسیه ودولت شوروی
فعل
have, possess, own, bear, relieveداشتن
carry, transport, bear, haul, portage, conveyحمل کردن
generate, calve, bear, teem, breed, produceزاییدن
take, remove, win, take away, carry, bearبردن
abide, tolerate, withstand, bearتاب اوردن
tolerate, withstand, endure, sustain, stand, bearتحمل کردن
pertain, appertain, bear, dependمربوط بودن
suffer, endure, bear, support, sustainمتحمل شدن
comprise, bear, comport, contain, embody, encircleدر برداشتن
fruit, bear, fructifyمیوه دادن

ترجمه آنلاین

خرس

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.