کمک، دستیار، یاور، معین، بردست، معاون، نایب، ترقی دهنده، رهبریار، حاضر سایر معانی: معاون، دستیار، یاور، کمک، نایب [فوتبال] معاون [بهداشت] آسیستان [نساجی] ماده کمکی - ماده تعاونی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار، هم پیوند، همبسته، دانشبهری، وابسته، امیزش کردن، مربوط ساختن، پیوستن، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، همدم شدن، معاشرت کردن سایر معا ...
اتحاد، پیوستگی، وابستگی، تجمع، امیزش، انجمن، مشارکت، شرکت، تداعی معانی، ائتلاف سایر معانی: همکاری، پیوند، هم پیوندی، همنشینی، مصاحبت، همدمی، رابطه، هم خوانی، تداعی، (گیاه شناسی - زیست شناسی ...
جو، کرهء هوا، پناد، واحد فشار هوا، فضای اطراف هر جسمی سایر معانی: هوای هر جای بخصوص، حالت (در مورد مکان)، محیط، حالت و اثر کار هنری، (عامیانه) گیرایی، حالت بخصوص (در اثر مبلمان و تزئینات)، ( ...
فشار جوّ [علوم جَوّ] فشار وارده از جو، ناشی از جاذبۀ گرانشی ستون هوایی که در بالای نقطۀ مورد نظر قرار دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
بمب اتمی سایر معانی: بمب اتمی (atomic bomb هم می گویند)
تبدیل به پودر کردن سایر معانی: وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، ...
مواظبت، دقت
(فرانسه)، آشنا به واقعیات، مطلع، کارشناس، خبره، ویژه گر
(فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی
بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان سایر معانی: گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، ...
پرهیز، ریاضت، سخت گیری، تروشرویی، سادگی زیاد از حد، عبوسی سایر معانی: سختی، صرفه جویی و سختی کشیدن (به واسطه ی جنگ یا بحران اقتصادی و غیره)، مشقت، زهد، سادگی، بی پیرایگی، سادگی زیاده از حد ...