چاپلوس، چکمه کسی را لیسیدن، تملق گفتن از سایر معانی: (امریکا - عامیانه) چاپلوسی کردن، چکمه لیسی کردن، پابوسی کردن، مداهنه گری کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از ترس دولا شدن، چندک زدن سایر معانی: (از سرما یا ترس) خود را جمع کردن، کز کردن، چندیدن، ترسیدن و لرزیدن، ترس و لرز نشان دادن، احساس چندش کردن
چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن
چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق سایر معانی: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس
پادو، نوکر، مامور جزء سایر معانی: (در اصل - تحقیرآمیز) نوکر، غیر ماهر
تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت [زمین شناسی] دنباله رو ...
زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...
طرف توجه قرار دهنده، امیخته بخود شیرینى
اشاره ؟میز، اشاره کننده، خود جا کن، فریبنده، مبنى بر خود شیرینى
فراش، پادو، نوکر، نوکری کردن، چاکری کردن سایر معانی: چاکر، چاپلوس، نوکر (به ویژه اگر اونیفورم به تن داشته باشد)، lacquey پادو
خاصگی، عزیز دردانه، شخص یا جانور سوگلی، نوکریا وابسته چاپلوس سایر معانی: (تحقیرآمیز) سوگلی (به ویژه اگر اهل چاپلوسی باشد)، از خواص، مقرب، محبوب، افسر جز، یاور، پایور، مامور دونپایه، (مهجور) ...
پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران سایر معانی: وابسته به بردگان، بردگی، (قدیمی) برده، برده مانند، نوکرانه، چاکرانه، زبون، نوکر ماب، اهل خوش خدمتی، بله قربان گو، سرسپرده، کاسه لیس