معنی

تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر
سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت
[زمین شناسی] دنباله رو

دیکشنری

دنباله رو
اسم
follower, disciple, satellite, impersonator, adherent, cohortپیرو
function, subordinate, subsidiary, citizen, sub, followerتابع
followerدنبالگر
chaser, pursuer, follower, indictor, prosecutor, whipperتعقیب کننده
student, disciple, pupil, apprentice, prentice, followerشاگرد
followerملتزم
celadon, chaser, follower, wooerعشقبیاز

ترجمه آنلاین

دنبال کننده

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.