رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن سایر معانی: (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاثیر، ظاهر، احساس، شور، حس سایر معانی: سترسا، پولاب، سوهش، سهش، غلغله، هیجان، جوش و خروش، شور و هیجان
دردناکی، سختی
هیجان، لرز، لرزه، بتپش دراوردن، بهیجان اوردن، لرزیدن سایر معانی: پر شوق و شعف کردن یا شدن، پرشور کردن یا شدن، هیجانی کردن، ذوق زده کردن یا شدن، به شور آوردن، لرزاندن، مرتعش کردن یا شدن، به ا ...
جرنگ جرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن سایر معانی: (مانند صدای زنگوله) جیرینگ جیرینگ کردن، دیلینگ دیلینگ کردن، (زبان کودکانه) شاشیدن، (زنگوله و غیره را) به صد ...