thrill
معنی
هیجان، لرز، لرزه، بتپش دراوردن، بهیجان اوردن، لرزیدن
سایر معانی: پر شوق و شعف کردن یا شدن، پرشور کردن یا شدن، هیجانی کردن، ذوق زده کردن یا شدن، به شور آوردن، لرزاندن، مرتعش کردن یا شدن، به ارتعاش در آمدن یا درآوردن، شوق و شعف، شور، لرزش، ارتعاش
سایر معانی: پر شوق و شعف کردن یا شدن، پرشور کردن یا شدن، هیجانی کردن، ذوق زده کردن یا شدن، به شور آوردن، لرزاندن، مرتعش کردن یا شدن، به ارتعاش در آمدن یا درآوردن، شوق و شعف، شور، لرزش، ارتعاش
دیکشنری
هیجان
اسم
excitement, thrill, excitation, frenzy, dither, agitationهیجان
chills, shiver, tremble, thrill, shakeلرز
tremble, quake, vibration, shiver, tremor, thrillلرزه
فعل
shake, tremble, shudder, shiver, vibrate, thrillلرزیدن
concuss, thrillبهیجان اوردن
thrillبتپش دراوردن
ترجمه آنلاین
هیجان
مترادف
adventure ، bang ، blast ، charge ، circus ، fireworks ، flash ، flush ، fun ، good feeling ، inspiration ، kicks ، lift ، pleasure ، refreshment ، response ، sensation ، stimulation ، tingle ، titillation ، turn on ، twitter ، upper ، wallop