(امریکا) بازسازی شهری (به ویژه محلات فقیرنشین) [عمران و معماری] بازسازی شهری - نوسازی شهری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادرار کردن، شاشیدن، پیشاب کردن سایر معانی: گمیز کردن، گمیزیدن، زهراب کردن
استفاده، کاربرد، استعمال سایر معانی: کاربرد واژه، سنت، رویه، روش، روال، رسم، شیوه، عرف، عادت، معمول [حسابداری] مصرف [حقوق] عرف، رسم، کاربرد [ریاضیات] مصرف، کاربرد، استفاده ...
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی [شیمی] تهیجاً [برق و الکترونیک] ...
مردد، نا پایدار، تغییر پذیر، مشکوک، نوسانی، جنبان سایر معانی: نوسانی، جنبان، مردد، مشکوک، ناپایدار، تغییر پذیر
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن سایر معانی: سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل
سرگردان، دربدر، اوباش، ادم اواره و ولگرد، سر گردان سایر معانی: ولگرد، عیار، عیاروار، دایما در حرکت، بی خانمان، خانه بدوش، آواره
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر سایر معانی: مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ سایر معانی: validaty اعتبار [حسابداری] اعتبار دهی [کامپیوتر] ارزیابی ؛تصدیق معتبرسازی [زمین شناسی] اعتبارسنجی، ارزیابی [صنعت ...
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی سایر معانی: رشادت، بی باکی، تهور، دلاوری (انگلیس: valour)
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت سایر معانی: ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم