vacancy
معنی
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی
سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی
[شیمی] تهیجاً
[برق و الکترونیک] تهی جا آسیبی به صورت مقعیت اشغال نشده ای در شبکه بلوری .
[زمین شناسی] فضای خالی
[آمار] فضای خالی
سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی
[شیمی] تهیجاً
[برق و الکترونیک] تهی جا آسیبی به صورت مقعیت اشغال نشده ای در شبکه بلوری .
[زمین شناسی] فضای خالی
[آمار] فضای خالی
دیکشنری
جای خالی
اسم
vacancy, lacuna, openingجای خالی
vacuum, vacancyخلاء
vacancyمحل خالی
place, room, space, case, seat, vacancyجا
vacancyپست بلاتصدی
location, place, site, position, locality, vacancyمحل
vacancyخالی بودن
ترجمه آنلاین
جای خالی
مترادف
abstraction ، blankness ، desertedness ، emptiness ، gap ، job ، lack ، opportunity ، position ، post ، room ، situation ، space ، vacuity ، vacuousness ، vacuum ، void ، voidness