هنر، لبه تیز شمشیر، جنبه قوی، موسیقی بلند، بلند سایر معانی: (ویژگی یا چیزی که شخص در آن مهارت دارد) نقطه ی قوت، چیرگی، هنرمندی، (محکم ترین و کاری ترین بخش شمشیر میان قبضه و وسط تیغه) لبه ی ت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنرمند، هنردستی، پیشه دستی، صنعت دستی، حرفه ای سایر معانی: مهارت در کارهای دستی، دست ورزی، صنعت گری، هنرکاری، هوتخشی، شغل مستلزم مهارت در کارهای دستی، دست ورزگری
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، اراستن، پوشاندن، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن سایر معا ...
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل سایر معانی: تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه [حقوق] شغل، اشتغال [ریاضیات] اش ...
صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن سایر معانی: (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت س ...
درجه، دسته بندی، رتبه سایر معانی: درجه بندی، طبقه، ترتیب تقدم، (نیروی دریایی) درجه دار، مهناوی، میزان، مقدار، نظام اسمی، (دستگاه های حرارتی و غیره) مشخصات، قدرت، ظرفیت حرارتی، (شخص یا بنگاه ...
صف، خط، سطر، رده، ریسه، ردیف، قطار، قیل و قال، راسته، رج، ردیف چند خانه، بخط کردن، ردیف کردن، پارو زدن، قرار دادن، راندن سایر معانی: دخ، خرند، رجه، خیابان (که دوطرف آن ساختمان ها یا موسسات م ...
دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف سایر معانی: ریسه، زنجیره، سری، رجه، همایند، دوره، رج واره، (برق) روش هم پیوند، (ریاضی) رشته، (بولینگ) سه دست بازی، (زمین شناسی) زیر چینه، زیر لایه، مجموعه ...
سرباز مزدور، نظامی جویای نام و مال، سرباز جویای نام وثروت
بخش تجزیه [مهندسی مخابرات - پست] بخشی که در آن عملیات تجزیۀ انواع مرسولات پُستی یا کیسههای پُستی و عملیات وابسته به آن انجام میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
در بازی ورق دست قوی
دم، قطار، ورزیدن، فرهیختن، تعلیم دادن، تربیت کردن سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا ...