معنی

صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن
سایر معانی: (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت سر (pigtail هم می گویند)، (کامپیوتر - داده هایی که به نوبت پردازش می شوند) صف داده ها، داده رج
[عمران و معماری] صف
[کامپیوتر] صف - 10 ساختار داده ای که اقلام اطلاعاتی آن به همان ترتیبی که وارد شده اند، حذف می شوند. بر خلاف stack. 2- فهرستی از کارهاییکه منتظر چاپ یا پردازش اند. این فهرست را سیستم عامل نگهداری می کند.نگاه کنید به print spooler .
[برق و الکترونیک] صف در عملیات کامپیوتری، فهرستی از پردازشهایی که باید به ترتیب انجام شوند، بلوکهای اطلاعاتی باید به ترتیب پردازش شوند یا ترکیب از هر دو .
[ریاضیات] صف
[آمار] صف
[آب و خاک] صف

دیکشنری

صف
اسم
queue, lineup, row, array, rank, cueصف
queueصف اتوبوس و غیره
فعل
queue, cueصف بستن
queueدر صف گذاشتن
queueدر صف ایستادن

ترجمه آنلاین

صف

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.