دارای نور زننده، پرتابش، پر زرق و برق، پر جلال، دارای نور و تزیینات زیاده از حد، جلف، (نگاه) حاکی از خشم، (تداعی منفی) پرواضح، اظهر من الشمس، چشمگیر، خیره، شوخ، زیاددرخشان، خیره کننده، خودنم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار سایر معانی: (تداعی منفی) چرب زبان، (به طور غیرمخلصانه) سلیس و روان، چرب گفتار، کارنگ، زبان باز، (کلام) چرب و نرم، (سخن) پوچ، سطحی، توخالی ...
کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا [ریاضیات] گوی مانند، کروی
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن سایر معانی: بازبینی کردن، (درس را) دوره کردن، منتقل شدن
(عامیانه) دفاع کردن از، پشتیبانی کردن، به نفع کسی وارد معرکه شدن
نسبتا خوب سایر معانی: نسبتا خوب
دولتی، حکومتی
بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم، غله، چنگال، رنگ، دانه دانه کردن، دانه زدن، پشمکندن، متبلور شدن، جوانه زدن، تراشیدن س ...
دستور زبان، گرامر، صرف و نحو، کتاب دستور، علم دستور سایر معانی: اصول اولیه ی هر دانش، کتاب دستور زبان [ریاضیات] دستور
دارای دانه های ریز، دانه دانه سایر معانی: شامل دانه یا حبه، دانه دار، دانه مانند، حبه مانند، دانه ای [شیمی] دانه ای [عمران و معماری] دانه ای [زمین شناسی] دانه ای [ریاضیات] دانه ای، مدور، هست ...
ابستن، بار دار سایر معانی: آبستن، حامله