go over
معنی
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن
سایر معانی: بازبینی کردن، (درس را) دوره کردن، منتقل شدن
سایر معانی: بازبینی کردن، (درس را) دوره کردن، منتقل شدن
دیکشنری
برو
فعل
go overبه ان سو رفتن
review, go over, pass, run overمرور کردن
cross, pass, bypass, elapse, blow over, go overگذشتن
ترجمه آنلاین
برو
مترادف
analyze ، examine ، inspect ، investigate ، look at ، peruse ، practice ، read ، rehearse ، reiterate ، repeat ، revise ، riffle through ، scan ، skim ، study ، thumb through