چابک، عصبانی سایر معانی: دعوایی، جنگی، پرخاشگر، (عامیانه)، حساس، فراوان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
تب دار، در حال تب سایر معانی: دارای تب (به ویژه اگر خفیف باشد)، داغ (مثل آدم تب دار)، تب آور، تب زا، هیجان زده، پر شور، پر تب وتاب، پر جوش و خروش، شوریده، تب گونه (feverous هم می گویند)، بیق ...
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
ملیله دوزی سایر معانی: ملیله کاری، زر دوزی، تزئیناتی بشکل ذرات ریز یا دانه های تسبیح که امروزه بصورت سیم های ریز طلا ونقره و یا مسی دراطراف الات زرین وسیمین ساخته می شود، ملیله دوزی کردن [نس ...
متن چاپ شده با حروف ریز (معمولا مطالب پشت قراردادهای بیمه و بازرگانی را این جوری چاپ می کنند)
(نخ) ریز ریس، نازک، (پارچه) ریزبافت، لطیف، ریز تافته، ریز بافت، نازک رشته، نازک ریسته، باریک، دقیق، خیالی، غیرعملی [نساجی] ریز بافت - ظریف - لیف و رشته نازک
شیک، متوجه جزئیات سایر معانی: رجوع شود به: finicky، finicky : شیک، خوش لباس
شیک، متوجه جزئیات سایر معانی: ایرادی، دیر پسند، فیومه گیر، سخت راضی، بد قلق، بهانه گیر، بهانه گیر he is very finicky about his food او دربارهی خوراکش خیلی بهانه گیری میکند
بطورنامنظم، چنانکه بگیردوول کند، بطورمتلون
لوازم، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی، مناسب، بجا، بموقع، بمورد سایر معانی: شایسته، شایان، سزاوار، درخور، فراخور، (دوزندگی) پرو لباس، به اندازه کردن (جامه)، اسباب، ابزار (اجزای یا بخش های هر چ ...
صورتغذای ثابت [گردشگری و جهانگردی] صورتغذایی که دستکم چند ماه تغییری نمیکند|||متـ . منوی ثابت
واژههای مصوب فرهنگستان