fitting
معنی
سایر معانی: شایسته، شایان، سزاوار، درخور، فراخور، (دوزندگی) پرو لباس، به اندازه کردن (جامه)، اسباب، ابزار (اجزای یا بخش های هر چیز مثلا قطعات لوله و پیچ ها و بست ها که در لوله کشی به هم بسته می شوند)
[عمران و معماری] اتصال - پیوندی - جفت سازی - رابط - ابزارگان - قطعه اتصال
[کامپیوتر] جاسازی
[زمین شناسی] اتصال، پیوندی، جفت سازی، رابط، قطعه اتصال
[نساجی] پرو لباس - نصب - جاسازی - سوار کردن
[ریاضیات] برازش، برازاندن، برازندگی، مناسب، جفت سازی، سوار کردن، جور کردن، جوراندن، مهره، مهره ی اتصال، ماسوره
[پلیمر] برازش، رابط، زانویی
[آمار] برازش