معنی

لوازم، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی، مناسب، بجا، بموقع، بمورد
سایر معانی: شایسته، شایان، سزاوار، درخور، فراخور، (دوزندگی) پرو لباس، به اندازه کردن (جامه)، اسباب، ابزار (اجزای یا بخش های هر چیز مثلا قطعات لوله و پیچ ها و بست ها که در لوله کشی به هم بسته می شوند)
[عمران و معماری] اتصال - پیوندی - جفت سازی - رابط - ابزارگان - قطعه اتصال
[کامپیوتر] جاسازی
[زمین شناسی] اتصال، پیوندی، جفت سازی، رابط، قطعه اتصال
[نساجی] پرو لباس - نصب - جاسازی - سوار کردن
[ریاضیات] برازش، برازاندن، برازندگی، مناسب، جفت سازی، سوار کردن، جور کردن، جوراندن، مهره، مهره ی اتصال، ماسوره
[پلیمر] برازش، رابط، زانویی
[آمار] برازش

دیکشنری

مناسب
اسم
accessories, gear, apparatus, fitment, service, fittingلوازم
fittingپرو لباس
fitting, geminationجفت سازی
fittingسوار کنی
صفت
suitable, appropriate, proper, convenient, adequate, fittingمناسب
proper, right, timely, apropos, fitting, justبجا
fitting, well-timedبمورد
timely, proper, apropos, seasonable, punctual, fittingبموقع

ترجمه آنلاین

مناسب

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.