مضحک، مسخره امیز، خنده اور سایر معانی: وابسته به کمدی روحوضی، شادمایشی، پر ادا و اطوار، دلقک مانند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوراک، کرایه، مسافر، کرایه مسافر، مسافر کرایهای، گذران کردن، گذراندن سایر معانی: (شعر قدیم) رفتن، سفر کردن، روی دادن، اتفاق افتادن، به سر کسی آمدن، انجام شدن یا دادن، صورت گرفتن، خوردن، خورا ...
بعید، شبیه بعید سایر معانی: غیر میسر، (هر چیز باور نکردنی یا غیرمعقول یا غیر معمول) بعید، نامیسر، باور نکردنی، غیرواقع، (قدیمی) آورده شده از راه دور، دور آورد، دورودراز، زورکی، ازدورامده ...
کشاورز، روستایی سایر معانی: کشتگر، برزگر، زارع، فلاح، دهگان (دهقان)، کدیور، مقاطعه کار (به ویژه کسی که جمع آوری مالیات محل یا درآمد کسب و یا انجام کار سودآوری را در مقابل پرداخت وجه به عهده ...
مجذوب کردن، شیفتن، افسون کردن، سحر کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن سایر معانی: (با نگاه عمیق یا با ترساندن) مات و مبهوت کردن، خیره کردن، سرجای خود میخکوب کردن، (کاملا) جلب کردن، (در اصل) سحر ک ...
مسحور سایر معانی: مجذوب کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن، شیفتن، افسون کردن
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج، تقصیر کردن، مقصر دانستن سایر معانی: آهو، کمبود، کمداشت، رمژک، مانید، کوتاهی، پرویش، (زمین شناسی) گسله، عیبجوی ...
مناسب، مساعد، مطلوب سایر معانی: موافق، دمساز، همدل، همسو، جور، سازگار، همباز، موافقت آمیز [آمار] مساعد
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر سایر معانی: کردنی، کنش پذیر، شایند، باور کردنی، باورپذیر، باورین، مناسب، شایسته، سزاوار [ریاضیات] قابل قبول، شدنی، قابل دسترس، شدنی، عملی، امکان پذی ...
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (و ...
(قدیمی) تب آور، تب انگیز، feverish تب دار