میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن سایر معانی: (به شدت و با صدا) جویدن، سخت خاییدن، خایش، (عامیانه) قهرمان (مخفف: champion)، عمل جوید ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هتک آبرو، از بین بردن آبرو و حیثیت کسی
کارت نسیه، کارت حساب اعتباری
نشان هلالی [زمینشناسی] هرگونه نشان یا حفره یا خراش بر سطح سنگ که براثر لغزش اصطکاکی یا تورانش (indentation) شکل گرفته باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
سرزنش کردن، عتاب کردن، گله کردن از، غرغر کردن سایر معانی: (با ملایمت) سرزنش کردن، نکوهیدن
واهی، خیالی، پوچ
بلند همت، جوانمرد سایر معانی: رادمرد، سلحشور، شهسوار، پر فتوت، عیار، chivalric : دلیرانه
انتخاب کننده، گزینگر سایر معانی: chooser choosey : گزینگر
چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
تابع، رعیت، شهروند، تبعه یک کشور سایر معانی: (نادر)شهروند (مونث)، تبعه، غیر نظامی، شخصی یا کشوری (در مقابل نظامی یا لشکری)، بومی، بوم زاد، ساکن، (در اصل) ساکن یا بومی شهر (به ویژه اگر آزاد ب ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
نهان بین، روشن بین سایر معانی: وابسته به نهان بینی یا روشن ضمیری، ژرف بین، روشن ضمیر، غیب بین، غیب گو